یکشنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۹

احتضار تاریخیت مردانه / اسماعیل حسام مقدم


احتضار تاریخیت مردانه / اسماعیل حسام مقدم
نقد ادبی فرهنگ موتورسواری و تاریخ نگاری در برازجان



اثری از رنه مگریت


صفر: اشاره
این یادداشت نیز با همان پرسش های همیشگی ِ واسازننده آغاز می شود: واقعا چرا این همه نوعی خاص از تاریخیت را تکرار می کنیم؟ آیا هیچ هویت یا جنسیت یا گروه یا قوم متفاوت دیگری نبود که به آن هاهم پرداخته شود؟ این تکرار در چه نوع ترس و یا مناسباتی صورت بندی می شود؟ خیلی جالب است. که با تقلیل گرایی خاصی که مخصوص تاریخ نگاری / سازی های مردانه، پدرسالارانه و استبدادی است، در جاهای کوچکی چون دشتستان (البته به مثابه ی مصداق محسوب می شود)، همواره کوشش شده تا تاریخ با عناوین، پیشوندها و پسوندهایی مردانه (مثلا حاجی، میرزا، خان، جوانمرد، جنگاور، شاعر مرد،...) عجین باشد. این همزاد بودگی همواره خود را با هویت مقتدر و نمادین پدر در دوره های مختلف تکرار کرده و تسلط خود را بر اذهان، باز تولید کرده است. البته این بازتولید هژمونی تاریخیت مردانه با تقلیل گرایی و ساده انگاری تاریخ دوستان همراه می شود که در گونه ی خود نوعی ارتباط هنجارین با قدرت نیز برقرار می کند. این بازتولید و تکرار، کاملا در تلاش برای آفرینش اسطوره های ذهنی ـ جمعی ای هستند تا بتوانند با سازوکارهای روانی اش، نظم مردانه ی خاصی را بر زندگی روزمره ی مردم، حاکم کنند. (مثلا کُهن الگو و اسطوره ی جمعی «موتور/ موتور سواری» در مکان هایی چون دشتستان، به نوعی، خود، زاده و نمایاننده ی همین حاکمیتِ نگاه و منظر مردانه به مناسبات فرهنگی می باشد.) 

 در این اسطوره سازهای، مناسبات قدرت ـ تاریخ سازی مردانه، در پی «جبران مافات» نقص ها و کمبودهایی ست که در هستی شناسی خود می یابند. این ارتباط وثیق بین قدرت/ تاریخ/ حقیقت به زعم میشل فوکو، با تکرار گزاره های مردانه ی قدرت، از مناسبات بازتولید هژمونی حفاظت، حمایت، نگهداری و ... می شود. البته نمی توان این مسئله را نیز فراموش کرد که جنس قدرت از شکل همبسته و بسته بندی شده ی پدر سالارانه ی گذشته، فاصله گرفته و نوعی «قدرت زیستی که غالبا جنسیتی؛ زنانه/ موقعیتی؛ حاشیه ای/ فرهنگی؛ عامیانه» دارد در حال شکل گیری است، لذا به نظر می رسد که تاریخیت و قدرت مردانه به وضعیت احتضار فرو رفته و این تکاپوها، تلاش ها و تکرارها، همگی در پی احیای کالبد محتضر تاریخیت مردانه صورت می گیرد. این یادداشت با رویکرد نقد ادبی و با استفاده از نظریات کارل گوستا و یونگ و آلفرد آدلر، در تلاش برای نقد روانکاوانه ی کهن الگوی قهرمان پردازانه ی مرد سالاری در اسطوره سازی های موجود در فضای خیابان های برازجان (موتور سواری) و فضای نشریات و مطبوعات برازجان (تاریخ نگاری) می باشد.




یک: «موتورسواری ـ تاریخ نگاری ـ جبران مافات»
در نقد ادبی معاصر که به مثابه ی ابزاری مورد استفاده ی مطالعات فرهنگی و دانش های بینا رشته ای قرار می گیرد، متن ادبی، صرفا به مانند متن نوشتاری نویسندگان نیست، بلکه هرکنشی که به باز نمایی مفهومی در متن زندگی روزمره بپردازد، قابلیت نقد ادبی را دارد. لذا با این رویکرد، به نقد ادبی دو کنش فرهنگی، اجتماعی در متن خیابان های برازجان؛ موتور سواری و در متن مطبوعات و نشریات برازجان؛ تاریخ نگاری با روش روانکاوانه کارل گوستا و یونگ پرداخت می شود.



هر دو عملکرد دلالت بخش «تاریخ نگاری/ موتور سواری» چه بسا به زعم نظریه جمعی یونگ، حاصل و زاییده ی ضمیر ناخود آگاه جمعی ملتی باشد که از انباشته شدن دلالت های روانی (مردانه در این تحلیل) تجربیات عام شکل گرفته در آن متن باشد و به عبارتی میراثی روانی است که از بدو تولد در ذهن هر فرد جای می گیرد.* تصاویر ذهنی جهانشمولی که در این ضمیر ناخودآگاه جمعی جای دارند را یونگ «کهن الگو» می نامد و اسطوره را نمود آن می داند. کهن الگوها به رویدادهایی مربوط می شوند که در زندگی هر فردی از اهمیتی بنیادی برخوردارند... کهن الگوها با به وجود آوردن احساس و شور، اراده ی فردی را مقهور می کنند و لذا یونگ اعتقاد دارد که فرد ممکن است در رفتار خویش سرمشقی کهن الگویی در پیش گیرد. از همین رهگذر چه بسا بازنمانی تصویر "مردانگی در چهره ی قهرمان" این دو عملکرد دلالت بخش(موتورسواری/ تاریخ نگاری)، را بتوان به مثابه ی اسطوره هایی فست فوودی برای کهن الگوی قهرمان پردازانه ای که واقعیت را پیش می برد و تعارض ها را حل می کند محسوب کرد آنگونه که به زعم کلودلوی استراوس؛ انسان شناس فرانسوی: هدف اسطوره فراهم آوردن الگویی منطقی که قادر به فائق آمدن بر یک تناقض باشد، هست.

 لذا گویا همه ی اسطوره ها با این رویکرد، عملکردی فرهنگی، اجتماعی مشابهی دارند که قصد دارند به حل معجزه آسای مشکلات و تضادهای نظام های فکری خود همت گمارند. با این تحلیل می توان گفت که کهن الگوی قهرمان گرایانه/ ریش سفیدانه/ پدر سالارانه ی کنش های مردانه ای چون موتور سواری/ تاریخ نگاری در عین اینکه در ظاهر به شدت متفاوت به نظر می رسند، اما هر دو در فضایی مشابه به ایجاد دلالت های مفهومی مردانه، روزگار می گذرانند که چه بسا دقیقا یک هدف را در پیش خود می یابند و آن، همان باز تولید و بازاحیای عقلانیت مذکر در مناسبات روزمره ی قدرت باشد که با شکل گرفتن قدرت زیستی زنانگی / حاشیه ای/ روزمره دچار افول شده است که این ضعف و سستی در پایه های عقلانیت مردانه، حافظان قدرت/ تاریخ مردانه ( مثابه ی موتور سواران / تاریخ نگاران) را بر آن داشته تا آنگونه که یونگ در تحلیل این اسطوره سازی ها از اصطلاح «جبران مافات» استفاده می کند، عمل کنند. همواره با استفاده از اصطلاحی که یونگ از آلفرد آدلر به عاریت می گیرد، می توان گفت که اسطوره؛ حکم «جبران مافات» در فرهنگ را دارد.

«جبران مافات» سازوکاری است برای برقراری پیوند بین ضمیر آگاه و ضمیر ناخودآگاه، سازوکاری که به دستگاه روان امکان می دهد خود را متوازن کند و تحت قاعده [مردانه در این تحلیل] درآورد. بنا بر این به نظر می رسد که این نوع تاریخ نگاری/ موتور سواری با منشی کاملا مردانه، هر دو در پی «جبران مافات» نداشته ها، ضعف ها، تناقض های درونی، از دست داده ها، نابخردی ها و ... مردانه ای درآمده اند که هر روز در بستر خیابان ها یا مطبوعات با بازنمایی آنان روبرو می شویم. ولی آیا این تکرارها و تلاش ها، کالبد محتضر عقلانیت مردانه را نجات و احیا خواهد کرد؟


*برای مطالعه بیشتر ر.ک.: حسام مقدم. اسماعیل(1387). فرهنگ موتوری. هفته نامه اتحادجنوب. شماره 512


منابع و مآخذ:
- پاینده. حسین(1388) نقد ادبی و دموکراسی. تهران. نیلوفر. چاپ سوم
- استوری. جان(1386)مطالعات فرهنگی درباره فرهنگ عامه.ترجمه حسین پاینده. تهران . آگه
- لی. آلیسون. کیت پوینتون(1388) فرهنگ ومتن. ترجمه حسن چاوشیان. تهران. پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی