پنجشنبه، مهر ۳۰، ۱۳۸۸

"هنوزمی نویسم،چون متاسف ام!"

«هنوز می‌نویسم، چون متأسف‌ام!» /اسماعیل حسام مقدم
تأملاتی اضطراری در بابِ […] توتالیتاریسم



اثر ادوارد مونش
/upload.wikimedia.org





«در قتل عام کلماتم / سر سطر آخر را زدند. / و خونْ / مثل مرکّب / به جانِ کاغذ افتاده‌ست. / مرگ است / که روی صحه دارد دراز می‌کشد…» (شعری از علی عبدالرضایی ـ قطعه‌ی «سانسور»)



* * *



الف ـ زبان در وضعیت […]؛ دچار آلودگی ـ تورم می‌شود، ‌وقتی که در مقام دفاع از خود، این پدر، شوهر یا برادر است که حرف می‌زند، وقتی که نسلی از گفتن‌ی جمله‌ی «دوستت می‌دارم» ناتوانند، هنگامی که از گفتنِ یک کلمه هراس داری وشروع به زیاده‌گویی می‌کنی و زبان را متورم می‌کنی، …همه‌گی زبان را به ورطه‌ی اسکیزوفرنی (ناواقع‌نگری) فرو برده و دیگر با ناواقعیتی روبه‌رو هستیم که یا واژگان قدرتمند، جنسی مذکر دارند (جوانمرد، مردانه ایستادگی کرد، مرد باش و…) و یا با عدمِ تواناییِ گفتنِ «دوستت می‌دارم» و عدم تصعید این احساس در زبان و واژگان، دچار تجاوز و خشونت می‌شود و یا آن‌قدر هراس وجودش را در بر می‌گیرد که زبان‌ا‌ش به مدح، ثنا، تملق و دروغ‌گویی برای قدرتمندان و استبداد دچار می‌شود. نشانه‌های زبانی از مرحله‌ی خاص، دیگر، مرجعِ معنایی و مفهومی ای ندارند و از معنا تهی می‌شوند و چه بسا به «ضد معنا» تبدیل می‌شوند (مثلاً ترکیب‌های انتقاد سازنده، اصلاح‌طلبی خردمندانه و …) که همه‌ی این دگردیسی‌های معنایی در وضعیتِ […] استبداد و توتالیتاریسم شکل می پذیرند و زبان، خود را فربه و متورم از واژگان و ترکیب‌های ضد معنا می‌بیند و در مقابل، زبان با وضعیتی تهی از واژگان معناداری (چون انتقاد، بحران، اصلاح‌طلبی، آزادی، دموکراسی و …) مواجه می‌شود.





ب ـ تصویر در وضعیتِ […]: کسی که نماینده‌ی استبداد است با زنگی در دست، تصاویر را ورانداز می‌کند، متر می‌کند، مزمزه می‌کند و آن‌جا که تصاویر، خطوط را مورد هجوم قرار می‌دهند، زنگ‌اش به صدا در می‌آید، و آن قطعه، جزیی از میوه‌ی ممنوعه‌ی استبداد می‌شود. (اشاره به فیلم «سینما پارادیزو» نگاهِ خیره؛ محدود می‌شود، ایدئولوژیک می‌شود و در قالب‌های استبداد می‌گنجد و آن‌جا که از این اندازه‌ها به ناگاه، بیرون جهد، فورانی از ضداخلاقِ انسانی را نمایان می‌کند که در ایران؛ پرفروش‌ترین فیلم‌ِ تاریخِ سینمای‌اش، فیلم خصوصی «میر ابراهیمی» می‌شود. اخلاق تهی می‌شود و تهی شده، خود را می‌بیند. چه آن‌که نگاه می‌کند و چه آن‌که دیده می‌شود. هر دو قربانی هستند. قربانیِ دستگاه‌ِ عظیمِ سانسور توتالیتاریسمی که در کوچک‌ترین و خصوصی‌ترین روابطِ توده دخالت می‌کند و آن را مورد هجمه قرار می‌دهد. تصاویرِ رسمی توتالیتاریسم، آن‌چنان محدود و ناواقعی‌ست که دوربین‌های موبایل و بلوتوث به کار می‌افتند و روایتی غیر قالبی ـ قلابی از واقعیت عرضه می‌کنند. تصویر در سلطه‌ی توتالیتاریسم، خود را در تلویزیون دولتی بازسازی کرده و دنیایی از ابزارهایی که چرخه‌ی بسته‌ی «استیلا و هژمونی» را قوام می‌بخشند را شکل می‌دهند. تلویزیون و شو (show)های تخدیرکننده‌اش، با بصری ساختنِ مضامینِ انضمامی اقتدار و استبداد، بر ذهن و روان فرد مستولی گشته و با شیوه‌های ظاهراً اخلاقی به تحمیق‌سازیِ توده می‌پردازد. تصاویرِ آرشیوی مونتاژ شده‌ای که واقعیت را شکل می‌دهند و در کادو پیچی‌ای به شدت زیبا و فریبنده، به توده خورانده می‌شود. کارکردِ ایدئولوژیک و سانسورکننده‌ی تصاویر تلویزیونی در جوامع استبدادی ـ توتالیتر ـ پدرسالار، تداومِ بازتولیدِ بافتار و ساختارِ استبدادپرور و مردگونه‌ای است که در سطحِ زیرین روابط و تعاملات، خود را در سریال‌ها و شوهای تبلیغاتی‌اش، بازآفرینی می‌کند. افسانه‌ی آقای «جومونگ»، زندگی آقای «خجسته» در سریالِ «رستگاران» و نمونه‌های جدیدی از این دست، آن‌چه را که در لایه‌های زیرینِ اهدافِ خود پی می‌گیرند، چیزی جز بازتاب و بازآفرینی روابطِ «مستبد / رعیت»، «پدرخوانده / فرزند»، «خوب / بد»، «مرد / زن» و …نیست که در جامعه‌ی ایرانی همچون زنجیری نامریی بر دست و پای فرهنگِ توده، آنان را به تبعیت از آن اجبار می‌کند. ژان بودریار؛ فیلسوف پست مدرن فرانسوی در بابِ تصاویرِ دربندِ هژمونی […] توتالیتاریسم رسانه‌ای می‌گوید: «…ناگفته پیداست که محتوای رسانه‌ها در بیشتر مواقع نقش واقعی آن‌ها را از ما پنهان می‌سازد، محتوای خود را به صورت پیام ارائه می‌کند، در حالی که، پیام واقعی، تغییر ساختارِ عمیقی‌ست ـ تغییر در الگو، عادت، میزان و …‌ـ که در رابطه‌ی انسانی شکل گرفته است…پیام تلویزیون، تصاویری نیست که ارسال می‌کند، بلکه روش‌های جدید ارتباطی و درکی‌ست که تحمیل می‌کند و تغییراتی‌ست که در ساختارهای خانوادگی و جمعی به وجود می‌آورد…» تصاویر و امرِ بصری، مغلوبِ استبداد می‌شود و توده نیز مغلوب و مرعوبِ تصاویر می‌شوند. زنجیره‌ای که به دستکاریِ ذائقه و هویتِ فرد می‌انجامد. آن‌چنان که به زعم تئودور آدورنو: فیلسوف اجتماعی مکتب انتقادی فرانکفورت؛ این هژمونیِ نشانه‌های […] استبداد، در شکلی اجتناب‌ناپذیر به «شبیه» بودگی و «این همانی» چیزها و کس‌ها می‌انجامد و یا در حرکت خشونت‌آمیزی به طردِ وحشیانه‌ی آنان که تفاوط و تمایز دارند، می‌پردازد. لذا، کارکردِ نمادینِ امرِ بصریِ‌ سانسور شده، از بین بردنِ تفاوط‌ها و ناهمگونی‌هاست.




جیم ـ مکان در وضعیتِ […]: فضا (sphere) و مکان، متنی (text) برای کنش‌های جمعیِ افرادست که در نظام‌های سانسورِ توتالیتر، جزیی از حاکمیت ابزاریِ ایده‌ی همبسته‌ی استبداد می‌شود که موردِ حاکمیتِ بازتولیدکنندگی نظم و انضباطِ دارالتأدیبی و پادگانی به زعم "میشل فوکو" قرار می‌گیرد. خانه‌های ایرانی با میهمانان، صرفاً اتاق پذیرایی‌ست که به بهترین شکل، تزیین و آراسته شده ولی مکان زندگی اعضای خانواده، خالی از ایده‌ی زندگی‌ست، سانسورِ فضایِ زندگیِ خود، بازنمونِ همان سردرِ زیبایِ عمارتِ استبداد و توتالیتاریسم است. آن‌چه که از نما و ظاهرِ بیرونی خانه‌ها و مساکنِ ایرانی دریافت می‌شود، توّرم مصالح به کار گرفته شده و اغراق در سازه‌هاست که فقط به جلب توجه دیگری می‌اندیشد، اما اندرونی، همچون دخمه‌ای برای زندانی کردن و پوشاندنِ ناموس از دید دیگری‌ست. معماری به کار گرفته شده در ساختمان‌های اداری ـ دولتی نیز به همین اسکیزوفرنیِ معنایی دچارند؛ سردری زیبا برای پوشاندن ناکارآمدی موجود در ساختار بروکراتیک آن. این دروغ و اغراق در باز تولید فضا، حتا در تزیین و آراستنِ ماشین‌های ترانزیتی نیز در فرهنگِ جاده‌ای ایران دیده می‌شود و خود را بازتولید می‌کند. (برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به: موذنی، حمید، بازنگری انتقادی، بوشهر، شروع، ص 231) و یا در آراستن و آرایش جلدهای کتب، عروس‌ها، دکورهای تلویزیونی، شوهای انتخاباتی، همایش‌ها، دانشگاه‌ها و …فضای بزک شده و دستکاری اغراق‌آمیز از آن، چیزی جز پوشاندن ضعف‌ها، زشتی‌ها، ناکامی‌ها، سرکوفتگی‌ها و …نیست. کسی که هم با این فضا و مکان، تمایز و تفاوط دارد، دچار تبعید و مهاجرت خواهد شد. فضا و مکانِ نشانه‌های […] استبداد، بازتولیدِ مفاهیم و معناهای دروغین و اغراق‌کننده‌ای است که خود را در بازنمایی ساختارهای توتالیتاریسم آشکار می‌کند که حتا این نشانه‌سازی دروغ، خود را در فضای مجازی نیز بازتولید می‌کند. اما در مقابل، تفاوط و تمایز، خود را در ادبیاتِ دیاسپور (مهاجرت)، سامیزداتی (ادبیاتِ زیرزمینی) می‌آفرینند و خیلِ عظیم کدهای فیلترشکنی که دنیای مجازی را از بندِ نشانه‌های […] خودکامه‌گی می‌رهاند.

* * *



«برای شاعری که صفِ کلماتش طویل شده / دلم می‌سوزد / برای گنجشکِ بی‌شاخه‌ای که جیک جیک‌هایش باد کرده‌ست در گلو / برای استراحت کلاغی که سیم برق ندارد / برای خودم / که مثلِ برق رفته‌ام از خانه…» (شعری از علی عبدالرضایی ـ قطعه‌ی «سانسور»)

***

یادداشت ها:
* عنوان یادداشت، بخشی از شعر «برو به سمتِ برو که من رفتم» اثر علی عبدالرضایی است.
* […]؛ نشانه‌ی سانسور و ممیزی می‌باشد و سانسور خوانده می‌شود.

۸ نظر:

مهتا گفت...

چه جالب.. اینو امروز خوندم تو نصیر..
عالی بود..
مقاله ات منو یاد این حرف صنعت فرهنگ آدرنو انداخت .. روشنگری به مثابه فریب توده ای !!

مهتا گفت...

چه جالب.. اینو امروز خوندم تو نصیر..
عالی بود..
مقاله ات منو یاد این حرف صنعت فرهنگ آدرنو انداخت .. روشنگری به مثابه فریب توده ای !!

pari گفت...

با سلام و خسته نباشید :
مقاله امروز شما را مطالعه کردم در مجموع جالب بود خصوصا شعر انتخابی اتان به امید آینده ای روشن .

تنگستانی گفت...

...وقتی نسلی از گفت جمله ی "دوستت دارم" ناتوانند... ÷ر معنا بود.. پایدار باشی

سیامک برازجانی گفت...

سلام آقای حسام مقدم
الان دیلم هستم. مدتهاست که از همه چیز عقب مانده ام. نمی دانم الان در این کشور سر خورده چه خبره. راستی هدیه ای برای شما تهیه کرده بودم که می خواستم خدمت برسم اما متاسفانه فورن مرا به کار جدید فراخواندند. هدیه بسیار ناقابل بود. یک سی دی استاد شجریان و هدیه روز خبرنگار سال قبل که به عنوان خبرنگار برتر استان در حوزه اقتصاد گرفته بودم(تندیس یک قلم) را برای شما گذاشته ام. اگر کسی از ما باید جایزه بگیرد شما هستید. اما متاسفانه کار امان نمی دهد که ارادتم را به شما اثبات کنم.این دو امانتی شما پیش من است. زندگی امان دهد خدمت می رسم. می بوسمتون

زری گفت...

شبدیز رام خسرو وشیرین به کام او/برفرق ماچه فرق ؟اگرتیشه نوشود

آرمان گفت...

فوق العاده

کسری صدیق شجاع گفت...

با درود
بار نخستی بود که اومدم اینجا
کمی خوندم و سیو کردم تا سر فرصت خونم
ضمنن شما هم لینک شدید
با سپاس
بدرود