چهارشنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۹

ضرورت پیچیدگی و آزادگی / اسماعیل حسام مقدم

ضرورت پیچیدگی و آزادگی / اسماعیل حسام مقدم
مطالعات فرهنگی درباب جنبش دانشجویی


جنبش دانشجویی همچون همان شمع در این تابلو ست که به شدت پیچیده به نظر می رسد
اثری از پابلو پیکاسو


یک. این که همه چیز همین طور که هست پیش می رود، همین فاجعه است. (والتر بنیامین)


دو. جنبش دانشجویی در طول زمان سپری شده ی خویش، همواره همچون سایر ساختارهای فرهنگ و جامعه ، در پست و بلندی قرار گرفته و همواره به مسیر پیش روی اش چشم دوخته ، تمام این سال ها به رویاهای اش برای آزادی و رهایی اندیشیده است و باز هم در حال اندیشیدن است. جنبش دانشجویی همواره در آستانه بوده گی را تجربه کرده ولی هیچ گاه میهمان آزادی و رهایی نشده است. از همین جاست که زبان جنبش دانشجویی نیز به زعم ژولیا کریستوا؛ روانکاو فرانسوی، در آستانه ی خیال و واقعیت قرار می گیرد. جنبش دانشجویی همسایه است، در آستانه گی ورود است اما کاملن وارد نشده، کاملن میهمان نیست. شاید بساط پذیرایی را همان جلوی درب حیاط پهن کنند. اما اینجا هم باز به زعم کریستوا، این زبان جنبش، وجهی از پیچیدگی را با هستی همسایه بوده گی اش با خود حمل می کند که به آسانی تن به ساده شده گی نمی دهد، زبانی آزاد و رها که همواره ترکیب های خاص خود را در فضای فرهنگ می آفریند و وقتی به سخن گفتن می ایستد، همواره به صدایی برای خاموش شده گان مبدل می شود.(ایده ی این تامل را از مقاله "زبان همسایگی مطالعات فرهنگی" اثر دکتر عباس کاظمی گرفته ام.)


سه. وقتی که آدمی بی وطن می شود، تنها موطن اش نوشتن می شود... (تئودور آدورنو)



چهار: همواره با حضور در ساحت پیچیده ی آکادمی، جنبش دانشجویی نیز هستی ای پیچیده یافته، آن چنان که همواره تبعیدیان غریبی بوده اند که جایی برای بیان پیچیدگی هستی اشان نیابند، دانشگاه به آنان زبانی بخشیده تا از مهاجربودگی هستی اشان در آن فرهنگ و جامعه سخن بگویند و یا به زعم فرانتس کافکا؛ داستان نویس چک، "به بیرون پریدن از صف مردگان(استعاره از نوشتن) " اقدام کنند. در فرهنگی که تفکرش همواره در گفتارها شکل می گرفته، آنان که به نوشتن روی آورند، مهاجرینی هستند که تبعید خواهند شد و موطنی جز نوشتار ندارند، آن جا که به زعم ژاک دریدا؛ فیلسوف فرانسوی، نوشتار را امکانی برای ابراز وجود همه ی آن کسانی می داند که هیچ گاه موطنی نداشته اند و همواره در آستانه گی درب وطن متوقف شده اند، آنانی که همواره خاموش بوده اند و تریبونی برای سخن و ابراز کردن نداشته اند. جنبش دانشجویی دقیقن به خاطر همین که سنت نوشتار را در فرهنگی که هیچ گاه حاضر نبوده آثار خود را امضا کند و فرهنگی نوشتاری در تفکر برجای بگذارد، و دقیقن به همین خاطر، بی موطن می ماند مانند همه ی مهاجرین زمین، همه ی انسان های پراکنده شده ای که از حول کتابخانه ی بابل، رانده شدند، اسطوره ی مهاجرت و از هم پاشیده گی ای که همچنان همراه انسان امروزین هم هست. دریدا دقیقن از هم پاشی واژگان را از همین خاطره ی ازلی – اساطیری وام می گیرد، جنبش دانشجویی هم با زبان در آستانه اش، با پیچیدگی درونی اش، با بیرون پریدن از صف اش، با نوشتارش، وطن اش را یافته و از همسایه گی به درون آمده است.



پنج: برخلاف مطبوعات، فلسفه(تفکر پیچیده) برای کشتارهای توده ای عظیم اهمیت بیشتری قایل نیست تا برای امحای معدودی پناهنده... ذوق فلسفه با چیزهای گنده بیگانه است. (ماکس هورکهایمر)


شش: جنبش دانشجویی که در ساحت پیچیده ی تفکر انتقادی، به موطن خویش؛ به نوشتن میل کرده باشد، همواره خود را در رویاهایی خرد و کوچک رها می بیند تا به همه ی آن کسانی بیاندیشد که نادیده انگاشته شده اند در رویاهای بزرگان و پدران زمین. جنبش دانشجویی در قامت اندیشه ای ژرف به همه ی آن "مغضوبین زمین"به زعم فرانتس فانون؛ روشنفکر الجزایری، به مثابه ی پناهندگان و "دیگری" هایی که هیچ گاه به حساب نیامده اند، متذکر می شود. در ساحت آزاده ی خود به روزمره گی آن انسان هایی می پردازد که در نظم مسلط، نه زبانی برای بیان شدن دارند و نه دستی برای نوشتن. تنها امکان رهایی و آزاده گی، دوری از جهانشمول بوده گی ست و از همین رهگذر، اندیشه خود را در فهم و تفسیر گروه های متفاوط و خاص، پرتاب کردن. به زعم میشل فوکو؛ فیلسوف فرانسوی، که می نویسد:"نقشِ روشنفکر(تفکر پیچیده) این نیست که به دیگران بگوید چه باید بکنند. روشنفکر به چه حقی می‌تواند چنین کند؟ ‌و به یاد آورید تمامِ آن پیش‌گویی‌ها، نویدها، حکم‌ها و برنامه‌هایی که روشنفکران در دو سده‌ی گذشته بیان کردند و اکنون اثرها و نتیجه‌های‌شان را می‌بینیم." ، جنبش دانشجویی هم که به عمق و پیچیده گی تفکر راه یافته باشد، از اتوپیاسازی و رویاهای دور از دست دوری می کند و به فهم آن عارضه ای در روزمره گی مسلط می پردازد که به انقیاد انسان ایستاده است. دربند شده گی تفکر در رویاها و خیالبافی ها، متفکر را به آن ایده آلیسمی می کشاند که همواره در پشت خود، نظام فاشیسمی را پنهان کرده است.


هفت: هر کلان روایتی، در درون خود، فاشیسم را می پروراند. (ژیل دلوز)


۵ نظر:

رضايي گفت...

خيلي جالب بود.

شقایق گفت...

از خوندنتون خیلی لذت بردم... جالب بود...

با اجازه لینکتون می کنم.

ناشناس گفت...

سلام. از وبلاگتون خوشم اومد . چند سالی است مطالعاتم در مورد ژاک لکان و هست. حتما اسلاوی زیژک را خوندید. خوشحال می شم بتونم تبادل افکار داشته باشم.
وبلاگم: abanwoman.blogfa.com

mona گفت...

سلام دوست عزیز
سه شنبه 7 دی ماه ساعت 12 ظهر جلسه دفاع پایان نامه
با موضوع: بررسی خوانش مخاطبان سریال¬های شبکه فارسی وان؛
در دانشگاه علم و فرهنگ واقع در خیابان وصال شیرازی، کوچه فردانش، واحد تحصیلات تکمیلی دانشگاه علم و فرهنگ برگزار می¬شود.
خوشحال می¬شم از حضورتون
موفق باشید و سرفراز

امید مظلومی گفت...

مقدم جان سلام. مطالبتون خیلی جالبه و از اون مهمتر لینک ها و پیوندهای زیبایی که از سایت ها و وبلاگ های مختلف تویه وبلاگتون گذاشتید. خوشحال میشم وبلاگ ما رو هم لینک کنید تا در ادامه، تبادل نظرهای دوستانه ای داشته باشیم. در ضمن از آقای پرتویی شنیدم که آخر این ماه دفاعیه ی پایان نامه تونه. اگه قابل دونستید تاریخ دقیقشو بگید تا بیام. به امید دیدار.