شنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۹۱

"درک حضور دیگری" / اسماعیل حسام مقدم

"درک حضور دیگری" / اسماعیل حسام مقدم
یادداشتی در ستایش گفت وگو، صلح و مدارا




همواره می شود اندیشید که چه اتفاقی می افتد که حاصل سال ها تلاش و کوشش شبانه روزی معلم و کشاورز می تواند با چشم برهم زدنی ازهستی ساقط شود و تو تصورکنی انگار هیچ گاه، هیچ چیزی نبوده است. چه اتفاقی می افتد که مصائب سال ها رنج پدرومادری، می تواند درآتش توهم و فانتزی کسانی دیگرمبدل به خاکستری شود که هیچ ققنوسی هم برای نسل های بعد، از آن سربرنیاورد. خشونت و منازعه-ای که همواره در تاریخ، جنگاوران را هم چون قهرمانان جلوه داده اند، درحالی که این کشاورزان، معلمان، صنعت گران و والدین بوده اند که به شایستگی جوانه ها را مبدل به درختی تنومند کرده اند و چه ساده بوده است که در لحظه ای درختی تنومند را با اره بریدن و یا در لحظه ای به آتش کشیدن؛ آیا این عمل واجد قهرمانی و پهلوانی هست که مزرعه ای را که سالها به رنج و سختی به بار نشسته، درلحظه ای دود کردن و به هوا فرستادن؟ اما تاریخ را به زعم والتربنیامین؛ فیلسوف آلمانی همواره جنگاوران پیروز نگاشته اند و هیچ گاه خبری از ادیبان و معلمان و کشاورزان در آن نبوده و نیست، تاریخی که شرح جنگاوری و خشونت بوده و به دروغ و فریب به مثابه ی افتخار به فرزندان حقنه شده است. لحظه ای را نمی شود فراموش کرد که در دارفور سودان، بچه های نابالغ را به زور اسلحه می دهند و آنان را روانه میادین جنگ متوهمانه می سازند و یا کودکانی که باید در کلاس های مدرسه، قلم به دست بگیرند، در روآندا، با افتخار در دست هاشان ساتور گرفته و به نسل کشی دیگران می پردازند و این کشتار به گونه ای از توهم افتخارآمیز نسلی اشان مبدل خواهد شد.

اما بنیامین در ادامه آن گفتار می گوید که "ادبیات زاده ی تخیل رنج دیدگان و شکست خوردگان است." ادبیاتی که حاصل  سالها عرق جبین ریختن و رنج هستی کشیدن هست. ادبیاتی که هم چون نهالی باید سال ها به پای اش رنج کشید تا به درختی تنومند مبدل شود. ادبیاتی که ریشه در فرهنگ و تمدن دارد و قرنها انباشت تفکر و تخیل آن را به جریان زندگی و زیست ذهنی مردمان اش تبدیل نموده است. ادبیات وهنری که همواره با "درک حضوردیگری" همراه هست که کرانه های هستی خودش را متعین نموده و با گفت وگو و مدارا به برساختن فضا وعرصه ی تمدنی ای یاری رسانده که جریان زندگی و حیات به چیزی جدانشدنی از آن مبدل شده است. هرچند که چه آسان است هم چون مغولان همه ی شواهد و مدارک حیات ادبی یک ملت را به آتش توهم کشیدن، چه آسان است نسل کشی و چرخه ی تاریخ را از نسل های سوخته، انباشتن.

زیگموند فروید در کتاب "تمدن و ناملایمتی های آن" معتقد است که "غریزه ی مرگ" چنان توانایی در ازمیان برداشتن فرهنگ و تمدن را در خود بازتولید می کند که انسان متمدن با دشواری و ناملایمتی هایی همواره در مبارزه است تا بتواند نیروها و رانش های زندگی و حیات بخش را به نفس جهان بدمد. متمدن شدن با خود، همواره رنج و مکافاتی را به همراه دارد که انسان متمدن را با سختی و درد عجین می کند. سختی عبور و دوری از توهم و فانتزی های غریزی. انسان متمدن به زعم فروید همواره در مبارزه با غریزه های مرگ و خشونت، باید آن ها را به خلاقیت ادبی و هنری والایش دهد و به گونه ای به جای تاریخی انباشته از کشتار و خشونت، با رنج و سختی حاصل از متمدن شدن، گونه ای فرهنگ گفت وگو و مدارا و خلاقیت را جایگزین کند. کمترین مکافات انسانی که می خواهد توهم کشتار و خشونت را به تخیل خلاقیت ادبی و هنری استحاله کند، رنج به دوش کشیدن بار امانت(به زعم حافظ شیرازی) و تخته سنگی هست که آن را به سختی به نوک قله می برد و آن سنگ به ناگاه به ته دره درمی غلتد(افسانه سیزیف). قرن ها تمدن خلاق بشری را می توان با فشردن کلیدی به هوا فرستاد و این همان غریزه حیوانی هست که رو به سوی مرگ و حذف دیگری دارد، اما آن چه که می تواند بر خشونت آن فائق آید همان آفرینش و خلاقیت زیبایی شناسانه ای هست که جهان ادبیات را به ارمغان آورده است.

"درک حضوردیگری" به زعم محمدمختاری؛ نویسنده و منتقدادبی، ازگونه ای داشتن "چشم مرکب" و "هویتی چهل تکه" برمی آید، آن چنان که از فرهنگی درجریان گفت وگو و دیالوگ و مدارا برمی آید؛ همان گونه که فرهنگ باستانی یونان هیچ گاه دیالوگ های سقراط گونه اش را در برساخت فلسفه و ادبیات از یاد نخواهد برد، برترین اخلاق ها در فهم و ادراک دیگری و پذیرش مسئولیت درقبال حیات فرهنگی اش شکل می گیرد. خشونت های محله ای، شهری، قبیله ای، قومیتی، ملی و جهانی چیزی جز نبود "درک حضوردیگری" نمی تواند باشد. فرهنگ هایی که درتوهم برتری خویشتن به سرمی برند، چه اهمیتی به حضور دیگری می دهند؛ همان گونه که توهم برتری نژادی نازیسم؛ تاب تحمل دیگری را نداشت و عدم درک حضوردیگری در اذهان متوهم، فاجعه آفرید. این ذهنیت متوهم درخود خلاقیتی جز فاجعه و خشونت را بازتولید نمی تواند کرد. توهم خودبرتربینی و نارسیسیسم فرهنگی، تاریخ کشتار و خشونت را به بار آورده و هیچ گاه خبری از ادبیات و هنر خلاقه در آن به چشم نخواهد خورد. اگر هم ادبیاتی تولید شود چیزی جز همان بازتولید خشونت نمادین ایدئولوژی کشتار نخواهد بود.

پرسش و مساله اساسی همواره قابل طرح هست که چرا همیشه جنگاوران و خشونت طلبان در لباس قهرمانان تاریخ جا زده شده اند و افتخار هم نشینی با پیروزمندان، عرصه را بر تخیل ادبی و دیالوگ تنگ کرده است. با همه ی این ها، اما از نکته ای نمی شود غافل شد که در مقابل هیاهو و غوغای پوچ جنگ طلبان که صرفن نشانی از خوی حیوانی و غریزی انسان درخود دارند، این سکوت، تنهایی و آوارگی تراژیک انسان های صلح طلب هست که در زمانه ی سانسور، هم چون رمان "شازده احتجاب" هوشنگ گلشیری، زوال و مرگ تدریجی اشان را به رخ اشان می کشد، زوالی که هم چون "طاعون" به جان اشان افتاده است.



یادداشت :
عنوان مقاله، نام کتابی از محمد مختاری می باشد.

منتشرشده در هفته نامه اتحادجنوب - برای زمستان 1390

هیچ نظری موجود نیست: